الینا الینا ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

◕‿◕الینا خوشگل مامان و بابا ◕‿◕

قصه امشب

1390/10/19 1:28
نویسنده : مامان الینا
190 بازدید
اشتراک گذاری

 

بهانه ي دوستي

 

 

هميشه موقع رد شدن حلزون كوچولو ، از كنار چمنزار ، دو تا

 مورچة كوچولوي شيطون مسخره اش مي كردند و به خاطر

آرام حركت كردن و خانه اي كه در پشتش حمل مي كرد به او

مي خنديدند . حلزون كوچك از دست مورچه ها ناراحت بود ،

اما به اين كار آنها عادت كرده بود . مورچه ها يكصدا مي

گفتند : « هيچ حيواني به آرامي حلزون راه نمي رود ، او آنقدر

كند است كه نمي تواند از دست دشمنانش فرار كند ، بچاره

حلزون ... هـ هـ هـ چه خانة زشت و پيچ در پيچي دارد ! »

روزها گذشت : يك روز كه باران شديدي در چمنزار باريدن گرفته

بود و خانة تمام حشرات كوچك خراب شده بود ، حلزون به

آرامي در خانه اش خوابيده بود ، اما با ديدن دو مورچة شيطان

بيرون آمد و سراغ آنها رفت و از آنها خواست تا به داخل خانه

او بيايند ، مورچه ها كه از دست باران نجات پيدا كرده بودند از

حلزون تشكر كردند و از حرفهاي گذشته ي خود شرمنده شده

و معذرت خواهي كردند ! حلزون جواب بي محبتي آنها را با

مهرباني داده بود و اين همان بهانه اي بود كه براي دوست

شدن آنها كافي بود !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)