دردل مامانی با دخملش
سلام الینا مامانی امروز روز پرکاری بود دقیقا از ساعت ١٠ صبح سر پا هستم تا همین الان البته دروغ نگم موقع ناهار وموقع شام وشیر دادن به شما هم نشستم
واااااااااااای خسته ام خفن
تازه فردا صبح هم باید برم خرید یه سری وسیله باید بخرم بعدشم باید برم واسه عمه مادر جونیت عیدی ببرم با اینکه تو این اوضاع نباید مادر جون تنها بذارم اما بابایی میگه باید ناهار بریم
اونم تو این اوضاع مادرجون عمل کرده باباجون پا شکسته خودمم خسته چه شود
اما مادرجون مردا همینطورین وقتی روی یه چیزی کلید کنند بهتره با هاشون لج نکنی
بزرگ میشی میفهمی
دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی