الینا الینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

◕‿◕الینا خوشگل مامان و بابا ◕‿◕

الینا پا سوختن

سلام به همگی ببخشید دیروز خیلی کار داشتیم    نتونستم بیام دیروز یه ذره کمک مادر جون کردیمبعد از ظهر هم منو بابای الینا رفتیم مهمونی دعوت بودیم چون هوا خیلیسرد بود الیناجون رو گذاشتیم پیش مادر جون ساعت ۱۰ شب بود اومدم خونه پیش الینا یه خورده غرغر میکرد اومدیم مثلا خوبش  کنیم بردیمش حمام از حمام اورددیمش بازم غر غر میکرد الهی مامانش بمیره الینا تو بغلم بود اومدم حولشو رو بخاری گرم کنم که بپیچم کمرش پاش خورد به بخاری سوخت  الهی مامانت بمیره االبته شدید نبودزود پماد سوختگی براش زدماما خیلی ترسیدم  اصلانمیدونستم باید چکار کنم خلاصه به خیر گذشت ...
2 دی 1390

الینا و کاراش

سلااااااااااااااااااااااااااام  الینا جون مامانی امروز اینقدرمظلوم شدی فکر کنم به خاطر پاته  الهی مامان برات بمیره  از غروب تا حالا هم همش داری اواز میخونی  بابایی گفت ببریمت امام زاده حسن اما من گفتم هوا سرده مریض میشی بمونه خونه بازی کنه  الان هم که مامان سر کامپیوتره داری فیلم نگاه میکنی  اواز میخونی  صدات در اومد خاله فاطمه رو فرستادم بیارتت خیلی شیطونی ...
2 دی 1390

شعر های مورد علاقه دخمل نازم

این شعرا موردتوجه الینا هر وقت این شعرا رو براش میخونم قهقهه میزنه واز خوشحالی جیغ میکشه       ۱-پاشو پاشو کوچولو    پاشو پاشوکوچولو          ازپنجره نگاه کن  باچشمان قشنگت           به منظره نگاه کن  آن بالا بالاخورشید         تابیده بر آسمان  یک رشته کوه پایین تر   پایین ترش درختان  نگاه کن آن دورها          کبوتری می پرد  شاید برای بلبل             از گل خبر می برد       ۲-خورشید خانم   از پشت کوه دوباره خورشید خانوم در اومد با کفشای طلا و  پیرهنی از زر اومد   آهسته تو آسمون چرخی زد و هی خندید ستاره ها رو آروم ا...
2 دی 1390

فرشته فراموش کرد

الینا جان این داستانو برات مینویسم تا بدونی از کجا اومدی مامان جون وچطور باید زندگی کنی    فرشته تصمیمش را گرفته بود . پیش خدا رفت و گفت خدایا می خواهم زمین را از نزدیک ببینم .اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه . دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.خداوند در خواست فرشته را پذیرفت. فرشته گفت تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم این بال هادر زمین چندات به کار من نمی اید .خداوند بال های فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت گفت بال هایت را به امانت نگاه میدارم اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا که خاک زمینم دامنگیراست . فرشته گفت باز می گردم حتما باز می گردم.این قولی است که فرشته ای به خداوند می دهد . فرشته به زمین امد و از دیدن ان همه فرشته بی با...
2 دی 1390