الینا الینا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

◕‿◕الینا خوشگل مامان و بابا ◕‿◕

عشقم سالروز امدنت مبارک

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک     در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم آغاز بودنت مبارک   ای زیبا ترین ترانه ی هستی ، بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک . . .   سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست آمدی و آسمان و زمین را برایم بهشت کردی تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک ...
20 تير 1391

فعلا بای بای

خواستم بیام تمام اتفاقاتو بگم و وبلاگتو اپ کنم اما ترجیح میدم با خیال راحت بیام یعنی بعد امتحانات دوست دارم مامانی ...
28 خرداد 1391

هدیه های مروارید جیگر طلا

هدیه هایی دندونی: مادرجون (مامانی) : ٥٠ هزار تومن مادر جون (بابایی):بلوز و شورت مامان وبابا :١٠٠هزاز تومن خاله فاطمه :اغوشی عمه سمیه :٥ هزار تومن عمو امین :٢٠هزار تومن خاله فاطی : عروسک خر خاله رویا : عروسک اژدها خاله الناز :تاب خاله زهرا :سارافون مریم مامان بیتا : پلنگ صورتی زندایی: عروسک خاله مریم :١٠هزارتون دوستای مادرجون هم لباس و عروسک دست همگی درد نکنه زحمت کشیدین ...
11 ارديبهشت 1391

اینم دردونه خونمون

          خونمون با وجود تو همیشه گرم و شاد وقتی میخندی قند تو دلمون آب میشه وقتی گریه میکنی همه کاری میکنیم که هیچ وقت گریه نکنی وقتی مریض میشی جفتمون بی تابیم وقتی شادی ما از خدا جز اون لحظه چیزی نمیخوایم از وقتی کنارمونی خدا نهایت لطفش و بهمون نشون داده پس همیشه شاکریم به خاطر داشتنت دوست داریم نفس مامان و باب ا کاملا" چار دست و پا همه جا میری به کمک مبل و در و دیوار و کابینت و میز همه جای خونه سر پا میچرخی بابا میکنی و وقتی مامان بخوای با گریه میگی ماماما دسی دسی میکنی  تا موزیک پخش میشه یا بابا یا هر کس برات بخونه سرت و این ور انور...
22 فروردين 1391

9+9

      عزیز دلم 9 ماه مهمون دل مامان بودی و حالا 9 ماه که شدی عزیز دردونه خونمون دوتا 9 ماه که با همیم مامان خیلی دوست دارها هر وقت نگات میکنم نگام میکنی و برام میخندی یا اینکه دستات و برام باز میکنی تا بیام بغلت کنم  وقتی خوابی میام بغلت میکنم بوست میکنم نوازشت میکنم و تو هم میفهمی و گوشه لبت یه لبخند کوچولو میشینه یعنی مامان من حواسم هست و دارم لذت میبرم اون موقعس که محکم فشارت میدم و تو چیزی نمیگی و کاملا" با احساس امنیت سنگین میخوابی  وقتی هم خوابت طولانی میشه درسته به کارام میرسم اما دلم برات تنگ میشه و بهونت و میگیرم از 4 ماهگی اسمت و میشناسی و هر کس صدات میکنه برمی...
22 فروردين 1391