سلام سلام ببخشید یه چند روزی نبودیم 4 شنبه 10/12/90 همش تو خونه بودیم مشغول کارا بعد ازظهرهم با الینا رفتیم پارک 5 شنبه 11/12/90 قرار بودیم با خاله فاطی بریم گوهردشت پارچه فروشی که مادرجون کارگر داشت خلاصه الینا مادرجون بخواد یا نخواد سالی یه بار حداقل کارگر داره بعدش مادربزرگ من اومد خونه مادرجون البته اومده بودعیدی بیاره واسه مادرجون خلاصه تا کارگرا رفتن منو خاله فاطی هم از بیرون اومدیم و طی یک حرکت انتحاری شروع به تمییز کردن کردیم بعدشم چون خسته بودیم وحال نداشتیم غذا سفارش دادیم ساعت 11:30 بود مهمونا رفتن ما هم خسته بودیم وخوابیدیم صبح جمعه12/12/90 ...